هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم*** نبود بر سرآتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم*** شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی زدهانت به گوش جان من آمد***دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی***که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم...
مرا مگوی که...