آوازخوان
وطلوع هیچ خورشید گرمی یخ سرد واژه هارا نمی شکند.
آوازخوان کدامین واژه باشم؟ وقتی توان بیان مرا در هم میکوبد.
تقدیر ره سپار کدامین سوست که من زنجیر کش خیشم
فرو رفته در حصار سرد کلمات
بی هدف بازی گر کابوس خود!
دنیا بازی گردان گناهم و من اسیر التماس ها .. هوسها ...
ربم! تو کجایی در این...