تکثیر می شوم در تو
لحظه ای هزار آئینه
در چرخش چشمانت
و رسوخ می کنم گوئی…
بنوش،
بنوش رنگ چشمانم را
در فنجان قهوه روزانه ات
سیاره من،
زیسته ام در تو
حق آب و گل دارم،
بر سرزمین آغوشت
و با هرنفست وزیده ام بر آبی دریاها
زنده گشته ام،
به اعجاز بوسه ات
بالغ شده ام
چنان کبوتری
در بلوغ سبز دستانت
و باور...