محمد عزیز
ناگهان پرده برانداخته ی یعنی چه........مست از خانه برون تاخته ی یعنی چه
زلف در دست صبا گوش بفرمان رقیب..........اینچنین با همه در ساخته ی یعنی چه
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع.......شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمی اید به چشم غم پرست.........بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
محمد عزیز...................گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود........پیش پای به چراغ تو ببینم چه شود؟
یارب اندر کنف سایه ی ان سرو بلند......گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود؟