هـاتفی آمـد؛
تا بگویـد از هلال ..؛
دل امّا دست به دامــان اقاقی هـا ..
غرق در تپش ثانیـه هـایی کـه به میـزبـانی ملکـوت ؛
میهمـان ِ آسمان بود ـُ مُهلت ِ عاشقی یافتـه بود ..
مــاه ؛
در هــوای بیـقراری هـا گم ..
در هــوای تبـسُم ِ فطـر امّـا پیــدا ..
[IMG]
مســافری می آید ؛
کوله باری بر دوش...