یاد دارم که در ایام مدیریت، مُتعبد بودمی و شبخیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پوریا (درود ادمین بر او) نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته و مُصحَـف عزیز بر کنار گرفته و طایفهای مدیر گِرد ما خفته.
پوریا را گفتم: از اینان یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خواب غفلت بردهاند که...