سنگ هم باشد
بویِ بارانِ ترا دلتنگ خواهد شد.
..
حواسم نبود
تو بودی که لبخند...
یا آسمان؟
تو بودی که بدرود...
یا آفتاب؟
..
واژههایم پیر دارد میشود
انگار
در رگم شوری مهیا کن
بر لبم افسانهای شیریسنگ هم...
کریز میبارد
برفی که پیدا نیست.
w
باد
با شوری شتاب آلود میآید
گامهایی نرم دارد
برف.
w
انگار برفی در خیابان نیست
وقتی به چشمانت میاندیشم.
w
برف را امضا کرد
ردّ پاهایت...
ردّ پاهایت را
امضا: باران...
w
گنجشک
پاییز را در باد نُک میزد
باران
بوی درختان را.
w...
بگذار دستت را
باران بیاموزد
بگذار طعم بوسههایت منعکس باشد
در واژههای دوستت دارم.
::
چیزی نمییابم
تسلی کردن خود را
تا چشم میبیند بیابان است.
::
نقطهچین است آسمان من
از لب ایوان؛
در غیابت، سرد خواهد شد
چای در لیوان.
::
ماه را پایین بیاور
وسعت تنهاییام...