ملانصرالدین در عرصه ی مسابقه بر اسبی بنشست و یال اسب در دست گرفت. اسب تاختن آورد و ملا از پشت آن لغزید و از ابتدای یال به انتهای دمب آن رسید ! پس آواز در داد: آهای! آهای ...! این اسب تمام شد یک اسب دیگر بیاورید!!!
کی از همه قشنگتره؟ من من:w02:
کی از همه باحال تره؟ من من:w16:
کی از همه خوشکل ؟تره من من:w02:
.
.
.
جان من ول کنید ای حرفها رو
همه اینجا تو قلب من جا دارن
یه روز ملانصرالدین داشت از یک درخت چنار بالا میرفت پرسیدند چرا بالا میری؟ گفت میرم توت بخورم، گفتند اینکه در خت توت نیست!!!!!!!!!!!! گفت تو جیبم توت ریختم برم اون بالا بخورم!!!!:w15::w15: