تو مي آيي
مي دانم كه مي آيي...
تو را ديشب من از لحن عجيب بغض هايم خوب فهميدم...
تو را بي وقفه از باران پاك چشمهايم سير نوشيدم.
تو مي آيي... مي دانم كه مي آيي
و بر ابهام يك بودن نگين آبي احساس مي بندي
و از تكرار پوچ لحظه هاي سرد تنهايي
مرا بر نبض پر كار شكفتن مي نشاني...
تو مي آيي... خوب مي دانم...