ای پرنده ی پروازکنان در ژرفای آبی بیکران
ای پرستوی تاراج باغ دیده...که نه شوق پرواز به دلش مانده و نه طاقت ماندن...
ای کاش افسانه گوی ناودان ضربان قلب حوض را تند نمی کرد و صدای پچ پچ ماهی ها شنیده نمی شد...
...
ای پرستو!زمزمه کن،شهر در اشغال سکوت است....
در طوفان گلبرگ های گل سرخ گریختند...اما...