نتایح جستجو

آری، دلم می خواهد راه برم، به رسیدن نمی اندیشم...که در رسیدن مرگ آرزوهاست... می خواهم آواز بخوانم... می خواهم به عریانی برسم و این لباس غرور را از تن بیرون کنم... مانندکودکان بی هیچ ترس و واهمه سرگرم بازی باشم...

سلام... خوبین؟ گفتم اومدم باشگاه، زشته نیام به خانم مدیر یه عرض سلام نکنم:دی تموم شد درستون؟در این راه واستون آرزوی موفقیت می کنم موفق باشین یاحق

کرتیم داداش هر طور شده حالم رو خوب میکنم، میایم باشگاه رو می ترکونیم :دی

فکر کنم بیاد بیش من یه گروه موسیقی تشکیل بدیم یانی رو بزنیم زمین!!!:دی

سلام شهناز خانم خوبین؟ نمی دونم واسه چه بهتون تبریک گفتن(حمید آقا) ولی من هم تبریک می گم امیدوارم همیشه موفق باشین یاحق

سلام من یکی از حکایات شما رو توی پروفایل یکی از دوستان دیدم، قشنگ آمدگفتم بیایم از شما تشکر کنم و در ضمن از مطلبتون(حکایت فاصله) هم می خوام استفاده کنم اگر اشکالی نداشته باشه... بازهم ممنون از شما...

سلام خوبین؟ شما هم کم پیداین؟ امیدوارم سالم وسلامت باشین موفق باشین یاحق

سلام خوبین؟ این عکس کودک که داره موسیقی گوش میده، خیلی فاز میده...این بزرگ بشه چی میشه موفق باشین یاحق

سلام داداش خیلی شرمنده یه مدتی هست الان دیگه حال وحوصله خودم رو ندارم و زیاد باشگاه نیومدم ولی بازم مرام گذاشتین وشما به من سر زدین امیدوارم در زندگی موفق باشین این روزها در سرزمینی زندگی می کنم که درآن دویدن، سهم کسانی است که نمی رسند و رسیدن ، حق کسانی است که نمی دوند... دوستت دارم:gol::gol::gol:

سلام خیلی ممنون از لطفتون امیدوارم شما هم در زندگی موفق باشین و همواره خداوند از شما راضی و خوشنود باشد این روزها در سرزمینی زندگی می کنم که درآن دویدن، سهم کسانی است که نمی رسند و رسیدن ، حق کسانی است که نمی دوند... موفق باشین یاحق

والله جمله اولتون رو که خیلی وقته می خوام :دی هر کاری کردم نشد ، دیگه تلاشی نمی کنم، شاید هنوز وقتش نرسیده تنهایی بد دردیه آبجی ولی هنوز امیدم رو از دست ندادم یعنی سعی می کنم از دست ندم موفق باشی گلم یاحق

هدف و انگیزه های خوبی داشتم ولی الان خیلی بی صبر و حوصله شدم، خیلی تنها شدم... می خواستم برای دیگران مفید باشم واسه جامعه ام، اما... از لحاظ روحی داغونم .... شاید خدا دوست داره این وضعم رو ببینه ، خیلی ازش خواستم اما نشد...الان دیگه به هیچی نمی خوام فکر کنم ، فقط می خوام آروم بشم....

می گم وبلاگم رو خوندین؟ همه چی رو نوشتم از اوضاعم از همه چی... خودم که می خوام بخونم ولی نمی تونم...!

آره خیلی بی ریخته! دست به هیچ کاری نمی ره! امتحان دارم ولی حوصله کتاب رو ندارم!

ممنون شرمنده نمی تونم عوضش کنم ، اوضاعم بدجور بی ریخت شده ،عکس رو نسبت به اوضاعم تغییر می دم،الانم تغییر دادم! (شرمنده اگه حس بدی بهت دست میده، دست خودم نیست، شما که از اوضاع ما خبر داری آبجی) کاش آی دی تون رو داشتم ....

سلام آبجی ستارهخوبین؟ چیکار کردین؟شرمنده ازاینکه دیر به دیر بهتون سر می زنم ممنون از اینکه به فکرم بودین و بهم سر زدین ، راستش شب آرزوها منم به یادتون بودم واسه شما و همه جوونا دعا کردمامتحانا داره شروع میشه، منو دعا کنین بتونم به خوبی پاسشون کنم و بعد سر فرصت بیام باشگاهموفق باشین و دوستون...

خدا حافظ ( موقتی) نمی دانم چه سرنوشتی در انتظار من است و نمی دانم چه خواهد شد ولی امیدوارم که یک روزی همه چیز آرام شود.... [IMG]

[IMG]

مرد زندانی می خندید .... شاید به زندان بودن خویش ... و شاید به آزادی من ... راستی زندان کدام سوی میله هاست؟

من امشب تا صبح بیدارم! شاید دیگر فرصتی نباشد برای با هم بودن ! شاید باشد ولی من نباشم ! امشب چراغم را به خاطرت روشن گذاشتم شاید از تنهایی خوابم برد آمدی مرا بی خبر نگذار....