آها حکایت رو میخواستم فقط به زبون خودم دیگه
یه روز بین یه فقیره با یه بچه پولداره کل کل میشه ، مایه داره میگه ما تو خونمون چند تا چلچراغ بزرگ و گران داریم ، فقیره میگه : ما رو سقف خونمون کلی ستاره داریم
مایه داره دوباره میگه : ما یه سگ واسه نگهبانی داریم ، فقیره میگه رفیقمونو ما 4 تا سگ داریم...