مرا آزاد بخوان برادر!
فردا که عزم آوردگاه ِ غيرت مي کني در نبرد با تن ِ نحيفم
مرا آزاد بخوان که از سر گذرانيده ام قصه ي قوم ِ شداد را
مر آزاد بخوان برادر!
مرا که از بهمن ِ سالها پيش مُرده ام
و اين الف هاي سايه ي من است که راه مي رود در شهر مُرده ي تو !...
مرا آزاد بخوان برادر!
هرچند که با...