نتایح جستجو

  1. mosleh.bargh

    وقتی دختر و پسرها دورهم خلوت میکنن چی میگن؟!!

    ميگم من كه پسرم تا حالا در مورد اي چيزا با هم حرف نزديم حالا شما چطوري ميگين نمدونم درباره كوه رفتن باشگاه رفتن فوتبال ازدواج نه دختر بازي حرف ميزنيم
  2. mosleh.bargh

    وقتی دختر و پسرها دورهم خلوت میکنن چی میگن؟!!

    عجب اطلاعات درستي اينا رو از كجا اوردي
  3. mosleh.bargh

    تاپیک سوالات مخابراتی

    خوبه ولي به نظر من قدرت از همه بهتره
  4. mosleh.bargh

    پنج راه ساده برای افزایش هوش

    تشكر خوب بود منم چند نكته اضافه ميكنم مغز داراي دو نيم كره است. انهايي كه با دست چپ مينويسن از نيم كره راست وانهايي كه با دست راست مينويسن از نيم كره چپ استفاده ميكنن حال اگه نوشتن را با دو دست تمرين كنيم توانايي حافظه ما 7 برابر زياد ميشود ميوه ها و سيزيجات تازه هم براي حافظه خيلي خوبه با...
  5. mosleh.bargh

    پنج راه ساده برای افزایش هوش

    تشكر خوب بود منم چند نكته اضافه ميكنم مغز داراي دو نيم كره است. انهايي كه با دست چپ مينويسن از نيم كره راست وانهايي كه با دست راست مينويسن از نيم كره چپ استفاده ميكنن حال اگه نوشتن را با دو دست تمرين كنيم توانايي حافظه ما 7 برابر زياد ميشود ميوه ها و سيزيجات تازه هم براي...
  6. mosleh.bargh

    حل مشکلات علمی و درخواست اطلاعات دانشجویان رشته ی مواد و متالورژی

    مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند... سربازان مانع ورودش مي شوند! خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مردي را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟
  7. mosleh.bargh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند... سربازان مانع ورودش مي شوند! خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مردي را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟
  8. mosleh.bargh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    صبح كه داشتم بطرف دفترم مي رفتم سكرترم ژانت بهم گفت: ” صبح بخير آقاي رئيس، تولدتون مبارك!“ از حق نميشه گذاشت، احساس خوبي بهم دست داد از اينكه يكي يادش بود. تقريباً تا ظهر به كارام مشغول بودم. بعدش ژانت درو زده و اومد تو و گفت:” ميدونين، امروز هواي بيرون عاليه؛ از طرف ديگه امروز تولدتون هست، اگر...
  9. mosleh.bargh

    ****تبریک به نیما برای منتخب شدنش به عنوان گل پسر باشگاه ****

    خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام ویکی زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود. او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد...
  10. mosleh.bargh

    گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان

    روزی روزگاری پیرزن فقیری توی زباله‌ها دنبال چیزی برای خوردن می‌گشت که چشمش به یک چراغ قدیمی افتاد. آن را برداشت و رویش دست کشید. می‌خواست ببیند اگر ارزش داشته باشد، آن را ببرد و بفروشد. در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد. پیرزن چراغ را پرت کرد؛ با ترس و تعجب عقب‌عقب رفت و دید که چند قدم...
  11. mosleh.bargh

    گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان

    حسود هرگز نيا سود
  12. mosleh.bargh

    گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان

    روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد. جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟» جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.» مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود...
  13. mosleh.bargh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مردي به استخدام يك شركت بزرگ چندمليتي درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.» صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو با كي داري حرف مي زني؟» كارمند تازه وارد گفت: «نه» صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت...
  14. mosleh.bargh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    مردي به استخدام يك شركت بزرگ چندمليتي درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.» صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو با كي داري حرف مي زني؟» كارمند تازه وارد گفت: «نه» صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت...
  15. mosleh.bargh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت: ای پدر امرت چیست؟ پدر گفت: پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهء مرگ را نزدیک حس می کنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی می کند. از تو...
  16. mosleh.bargh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ... در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید:چی‌ شده عزیزم این موقع...
  17. mosleh.bargh

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ... در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید:چی‌ شده عزیزم این موقع...
  18. mosleh.bargh

    گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان

    مردي متوجه شد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايي اش کم شده است... به نظرش رسيد که همسرش بايد سمعک بگذارد ولي نمي دانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگي شان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت. دکتر گفت: براي اينکه بتواني دقيقتر به من بگويي که ميزان ناشنوايي همسرت...
  19. mosleh.bargh

    گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان

    ميخواي برات لطيفه بگم بلدم
  20. mosleh.bargh

    گپ ويژه همه مهندسان مكانيك باشگاه-همه بيان

    راستش كسي باهام حرف نمي زنه منم شاعر هستم شخر ميگم مگه بده
بالا