نتایح جستجو

تولدت مبارک اینم هدیه من دیگه :

تولدت مبارک دوست عزیز امیدوارم همیشه سالم و پیروز باشی

اگر قانون این که من حرفی ندارم حالا یکی بیاد خواستگاری من

اینم هدیه من دیگه :

[ تازه وارد و غریب گیر اوردی؟

چطور مگه؟ اینجا جای مجردهاست یا متاهل؟ جای هر کی که هست من همونم

سلام و درود ممنون از شما

باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا… جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا… وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت تصدیق گفته‌های «هِگِل» بود و ما دو تا… روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا افتاد روی میز ورق‌های سرنوشت فنجان و فال و بی‌بی و دِل بود و ما دو تا...

چشماشو و نگاه شو و گلها دوست می دارم

سلامممممممممممممم به همه منم یک تازه وارد خوش اومدم

من نمی‌گویم درین عالم گرم پو، تابنده، هستی بخش چون خورشید باش تا توانی، پاک، روشن، مثل باران، مثل مروارید باش

کاش مي شد با تو بودن رانوشت، تاكه زيبا را كشم بر هر چه زشت. كاش مي شد روى اين رنگين كمان، تا ابد با من بمان را هم نوشت!

تنها ترین تنهای تو زخم زبونا خورده بود...! خدانگهداری نکرد چون قبل رفتن مرده بود.. . مسافر دلتنگیا از بعد تو بیچاره شد... بعد از وداع اخرش رفت و دیگه اواره شد!

تنها جاذبه ی نگاه تو بود که مرا به شعر می انداخت . . بی تو حرفی نیست !

عشق یعنی سخن دل گفتن به اشاره به کنایه به مجاز عشق یعنی تو مرا میرانی من به صد حوصله می آیم باز...

عشق یعنی رازقی ، یعنی نسیم عشق یعنی مست گشتن از شمیم عشق یعنی آفتاب بی غروب عشق یعنی آسمان ، یعنی فروغ عشق یعنی آرزو ، یعنی امید عشق یعنی روشنی ، یعنی سپید عشق یعنی غوطه خوردن بین موج

عشق یعنی بغض بی پایان من عشق یعنی حسرتی در جان من عشق یعنی حرفهای پیش و پس عشق یعنی ظلم بی رحمانه بس عشق یعنی دستهای گرم تو عشق یعنی هرچه دارم سهم تو عشق یعنی بی قراریهای من عشق یعنی هر گناهی پای من عشق یعنی آرزوی دیدنت عشق یعنی فرصت بوسیدنت عشق یعنی با دلم بازی نکن عشق یعنی قصه پردازی...

الهي پناه ميبرم به خورشيد مهرت پيش از آنكه دستان تباهي نابودم كنم . و چشم ميدوزم به رحمتت پيش از آنكه دنيا با نور سياهي نابينايم كند. و تنها ترا با نام هايت ميخوانم پيش از آنكه بار گناهان مرا با سكوت مرگ همنشين كند ....

خدایا ! به تو پناه می برم از سنگهایی که شیشه قلبم را می شکنند ؛ از این همه وهم و سکوت ؛ از کوه درد و اندوه روییده بر شانه ها ؛ خدایا ! خوب می دانی که هر شب در اشک چشمانم غسل...