نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    احساس مسافری را دارم که باید برود و نمی‌داند به کجا بلیط سفر به ناکجا را من سال‌هاست در مشتم...

    احساس مسافری را دارم که باید برود و نمی‌داند به کجا بلیط سفر به ناکجا را من سال‌هاست در مشتم می‌فشرم کجاست راننده تا لگد به در مستراح بین راهی این زندگی بکوبد فریاد بزند که جا نمانی کجاست علیرضا_روشن
  2. رجایی اشکان

    نشست توی ماشين، دستاش مى لرزيد، بخارى رو روشن كردم. گفت ماشينت بوى دريا ميده ، گفتم ماهى خريده...

    نشست توی ماشين، دستاش مى لرزيد، بخارى رو روشن كردم. گفت ماشينت بوى دريا ميده ، گفتم ماهى خريده بودم. گفت ماهى مرده كه بوى دريا نميده، گفتم هر چيزى موقع مرگ بوى اون جايى رو ميده كه دلتنگشه،گفت من بميرم بوى تو رو ميدم؟ شيشه رو كمى دادم پايين و با انگشتم زدم به سيگار تا خاكسترش بيوفته بيرون...
  3. رجایی اشکان

    نشست توی ماشين، دستاش مى لرزيد، بخارى رو روشن كردم. گفت ماشينت بوى دريا ميده ، گفتم ماهى خريده...

    نشست توی ماشين، دستاش مى لرزيد، بخارى رو روشن كردم. گفت ماشينت بوى دريا ميده ، گفتم ماهى خريده بودم. گفت ماهى مرده كه بوى دريا نميده، گفتم هر چيزى موقع مرگ بوى اون جايى رو ميده كه دلتنگشه،گفت من بميرم بوى تو رو ميدم؟ شيشه رو كمى دادم پايين و با انگشتم زدم به سيگار تا خاكسترش بيوفته بيرون...
  4. رجایی اشکان

    یک جرعه کتاب..

    طوبا خانم که فوت کرد « همه » گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک زن دیگر می گیرد. سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می رفت سر خاک. ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمی رسند که به او برسند. طلعت خانم...
  5. رجایی اشکان

    دلخوش نکنیم به بودن آدمها ، به ماندن آدمها... آدمها برای خودشان زندگی میکنند ، برای خودشان...

    دلخوش نکنیم به بودن آدمها ، به ماندن آدمها... آدمها برای خودشان زندگی میکنند ، برای خودشان دلتنگ شما میشوند ، برای خودشان دوستتان دارند و اگر معرفتی به خرج میدهند میترسند شما را از دست بدهند...آدمها برای تنهایی خودشان نگرانند و اگر روزی برایشان صرف نداشته باشید یا یک نفر بهتری بیاید مطمئنا"...
  6. رجایی اشکان

    تاریکم و از طلوع ترسی دارم مغرورم و از خضوع ترسی دارم دلگیر غروب جمعه ای هستم که از شنبه و از...

    تاریکم و از طلوع ترسی دارم مغرورم و از خضوع ترسی دارم دلگیر غروب جمعه ای هستم که از شنبه و از شروع ترسی دارم
  7. رجایی اشکان

    یِہ وقتائے هست … ڪہ باید لم بدے یِہ گوشہ … و جریان زندگیت رو … فقط مرور ڪنے … بعدشم بگے … بہ...

    یِہ وقتائے هست … ڪہ باید لم بدے یِہ گوشہ … و جریان زندگیت رو … فقط مرور ڪنے … بعدشم بگے … بہ سلامتےِ خودم ڪہ … اینقدر تحمّل داشتم
  8. رجایی اشکان

    ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏﺍﺵ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﯾﮏﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﮐﻨﺪ ﯾﮏﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ...

    ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﭼﮏﺍﺵ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﯾﮏﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﮐﻨﺪ ﯾﮏﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻠﺪ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﺪ مریم_ملک_دار
  9. رجایی اشکان

    سلام خواهش میکنم :redface:

    سلام خواهش میکنم :redface:
  10. رجایی اشکان

    دلم که میگیردبغض میکند میشود وبال گردنم دردهایم خیلی نیستند توهستی و فراموش کردنت لعنتی دردم...

    دلم که میگیردبغض میکند میشود وبال گردنم دردهایم خیلی نیستند توهستی و فراموش کردنت لعنتی دردم می اید وقتی بادردها یت کلنجارمی روم!!!
  11. رجایی اشکان

    یک جرعه کتاب..

    اگر می‌خواهی برای آدم‌های طبقه بالا پز بدهی زحمت نکش. آن‌ها همیشه به نظر حقارت نگاهت می‌کنند. اگر هم می‌خواهی برای زیر دست‌هایت پز بدهی باز هم زحمت نکش! چون فقط حسودی شان را تحریک می‌کنی. این نوع شخصیت کاذب تو را به جایی نمی‌رساند. فقط قلب باز است که به تو اجازه می‌دهد در چشم همه یک جور...
  12. رجایی اشکان

    باید کم باشی، کم که باشی عزیز می شوی، اصلا زیاد که باشی زیاد می آورندت، بعد همان کار را با تو می...

    باید کم باشی، کم که باشی عزیز می شوی، اصلا زیاد که باشی زیاد می آورندت، بعد همان کار را با تو می کنند که با نان خشکهای توی سفره می کنند، می ریزندت جلوی گنجشکها، کفترها، کلاغ ها...باید یاد گرفت کم بود، کم که باشی دلشان برایت تنگ می شود، سراغت را می گیرند، هی زنگ می زنند کجایی؟ خوبی؟...زیاد که...
  13. رجایی اشکان

    باید کم باشی، کم که باشی عزیز می شوی، اصلا زیاد که باشی زیاد می آورندت، بعد همان کار را با تو می...

    باید کم باشی، کم که باشی عزیز می شوی، اصلا زیاد که باشی زیاد می آورندت، بعد همان کار را با تو می کنند که با نان خشکهای توی سفره می کنند، می ریزندت جلوی گنجشکها، کفترها، کلاغ ها...باید یاد گرفت کم بود، کم که باشی دلشان برایت تنگ می شود، سراغت را می گیرند، هی زنگ می زنند کجایی؟ خوبی؟...زیاد که...
  14. رجایی اشکان

    باید کم باشی، کم که باشی عزیز می شوی، اصلا زیاد که باشی زیاد می آورندت، بعد همان کار را با تو می...

    باید کم باشی، کم که باشی عزیز می شوی، اصلا زیاد که باشی زیاد می آورندت، بعد همان کار را با تو می کنند که با نان خشکهای توی سفره می کنند، می ریزندت جلوی گنجشکها، کفترها، کلاغ ها...باید یاد گرفت کم بود، کم که باشی دلشان برایت تنگ می شود، سراغت را می گیرند، هی زنگ می زنند کجایی؟ خوبی؟...زیاد که...
  15. رجایی اشکان

    بـاور کن دنیـا دو روز است و ما هم رهگـذر هستیم در این طلوع و غـروب مهربان باش و با تمام عشـق...

    بـاور کن دنیـا دو روز است و ما هم رهگـذر هستیم در این طلوع و غـروب مهربان باش و با تمام عشـق زنـدگی را احساس کن شـاید فـردا دنیـا باشـد ولی ما نبـاشیم …
  16. رجایی اشکان

    بـاور کن دنیـا دو روز است و ما هم رهگـذر هستیم در این طلوع و غـروب مهربان باش و با تمام عشـق...

    بـاور کن دنیـا دو روز است و ما هم رهگـذر هستیم در این طلوع و غـروب مهربان باش و با تمام عشـق زنـدگی را احساس کن شـاید فـردا دنیـا باشـد ولی ما نبـاشیم …
  17. رجایی اشکان

    بـاور کن دنیـا دو روز است و ما هم رهگـذر هستیم در این طلوع و غـروب مهربان باش و با تمام عشـق...

    بـاور کن دنیـا دو روز است و ما هم رهگـذر هستیم در این طلوع و غـروب مهربان باش و با تمام عشـق زنـدگی را احساس کن شـاید فـردا دنیـا باشـد ولی ما نبـاشیم …
  18. رجایی اشکان

    مراحمید شما شبتون ارووووووم

    مراحمید شما شبتون ارووووووم
  19. رجایی اشکان

    و من تازگیها کشف کرده ام روی این کره ی خاکی موجوداتی زندگی میکنند ناشناخته، به نام "سخت جانان...

    و من تازگیها کشف کرده ام روی این کره ی خاکی موجوداتی زندگی میکنند ناشناخته، به نام "سخت جانان " همانهایی که هنوز عاشقند و امیدوار و زنده ...:)
  20. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    ایـــــن روزها همه آواره ی کوچــــه هاے مجازے شدیم ... با اینکــــهـ میـــدانیمـ چیـــزے حل نمـــے شود ... مے نویسیم براے خودمان تا تنها نباشیم
بالا