"دوستت دارم
چون نمی توانم شدت تیک تیک ساعتت را تخمین بزنم
چون نمی دانم صبح ها سرِ کار یا هرجای دیگری که می روی
کفش های ورزشی می پوشی یا شِبرو
نمی دانم روزی چندوعده غذا می خوری
و توی قهوه ات شیر می ریزی، یا سَم (و اصلاً قهوه می خوری؟)
چون نمی دانم توی سینه ات زخم چند چاقوی لعنتی ست
و حالا روی...