من به این چیزا فکر نمیکنم . همیشه به خودم میگم :
تو بنشين و هی برای خودت شعر بساز. به عشق، لب، اندامها، به پنجره حسرت، وقت تنهايی، قدم سبز صنوبر، به آبی، دريا، ساحل، باغ بلور و انعکاس نور.با تو برای زير يک سقف ماندن، هجران و شقايق شعر بنويس.این کار رو هم بلد نیستم . به همین دلیل خودمو تو...