موذن بگیرش داره در میره
مودن بگردم که تو از نفیذم کوچیکتری
اخه 69 هم شد سن؟ :|
من خیلی پسریم رو دوز میدارم بچه ها
از وقتی موذن پسرم شد حس میکنم همیشه یک پسر دارم
دیدین مامانا چقدر در کنار پسراشون فخر میفروشن
منم همونطور
حتی اگر پسرم این موذن ذایع باشه :|
= )))))))))))
: بچه ها
میدونید من الان داغونم اصن به روی خودم نمیارم
چند وقت پیش واسه مشکلی رفته بودم دکتر میگفت تو کاملا مشخصه خودخوری
همش میریزی تو خودت
به لب خندونم نگاه نکنید
از درون داغونم
و غم درونی
بدجور میشکنه ادمو
خدا قسمت نکنه....
: زهرا
راستش من تصمیمم رو خیلی وقت پیش گرفته بودم
منتها ازونجا که خیلی دختر خوبیم بعدش گفتم یه مشورتی هم بکنم
که دیدم تصمیمم درست بوده
منتها تصمیمم خیلی راه سخت و پیچ در پیچ و طولانی هست:(
و اگر راه دیگر رو انتخاب کنم مسلما خیلی اسونتر و کوتاه تره...
ها دیگه
در ی حرکت انتحاری دست نفیذو رو کردم :دی
ما کیس مناسب تو باشه نداریم عزیزم . چون اصن کسی لایق نیست .... : اووووووففففففف
منتها ازین کیکای مناسب داریم
بپیچم؟ :دی
موذنو خودم براش یه دختر نشون کردم
از سربازی که برگرده و کار پیدا کنه و پول پس انداز کنه و بتونه خونه ماشین بخره
اونوقت میرم واسش خواستگاری
من ازین مامانا نیستم که بیخود بچمو بفرستم جلو :|
اره دیگه الان مشکل همینه.
کلا خیلی دچار سردرگمی هستم... واقعا دیگه ذهنم کار نمیکنه. به ریلکسیشن احتیاج دارم دیگه همه چیو دارم قاطی پاطی میکنم :|
اما اگر دلیل غیر معقول و سختگیری بیخودی و رسم و رسومات و اینا بود برای رسیدن به مطلوبت بجنگ
دقیقا منظورم همین بود :|
خو زهرا جون راستش رو بخوای من توقعاتم از زندگی بالاس
یعنی دلم میخاد اول زندگی ماشین و خونه و اینا داشته باشیم
یعنی میدونم حتی اگر خوش اخلاق ترین و با عرضه ترین مرد عالم من نصیبش بشم که خوشا بحالش :دی بازم سر این مسایل مادی میخوریم به مشکل.
بعدم لعنت به این فرهنگ ما که همش به هم نگاه میکنیم کی...