یکبارمصرف بود...
به چه
فکرمیکنی...؟
آری...
دلم
راگویم...
همانی که الوده ی توشد...
همانی که بعدازتو،ازآن دیگران
دوری میکند...
همانی که وقتی
ازم سیرشدی...
دورش...
یه روز خودم ودلم عاشق یکی و دلش شدیم ، ولی اون خودم و دلم را از دلش روند ، یه روز با یه دسته گل اومد دیدنم ، گریه کرد و گفت: دلش برام تنگ شده، ولی من فقط نگاش میکردم ، چون با اشکاش داشت سنگ قبرم و خیس میکرد !
کاش یکی بود تو کوچه ها داد میزد: خاطره خشکیه خاطره خشکیه
اونوقت همه ی خاطراتتو همونایی که ارزش گرفتن دمپایی پاره هم ندارن میریختم تو کیسه و میدادم بهش ومیرفت رد کارش!!!!