نتایح جستجو

روزگاری رنج تو رنجم بود اما روزها خواهند گذشت ... و تو آری تو آنچه را به من بخشیدی ز دست دیگری باز پس خواهی گرفت! و آنچه که من به تو بخشیدم ، هیچگاه نخواهی یافت !! اسم تو، صورت تو ،و یاد تو تنها این چیز ها را بخاطر من می آورد: دروغ و خیانت و هرزگی ...

نگرانم ! برای روزهایی که می آیند تا از تو تاوان بگیرند و تو را مجازات کنند! نگرانم ! برای پشیمانی ات، زمانی که هیچ سودی ندارد! نگرانم ! برای عذاب وجدانت ، که تو را به دار میکشد و می کشد!

خوشبختي توپي است که وقتي مي رود به دنبالش مي دويم و وقتي مي ايستد به آن لگد مي زنيم

بهتر است که سزاوار افتخار باشی ولی آنرا دریافت نکنی تا اینکه دریافتش کنی ولی سزاوارش نباشی. مارک توآین

رو هر پله كه باشي، خدا يه پله بالاتر از تو ايستاده. نه به خاطر اينكه خداست... به خاطر اينكه دستتو بگيره!

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن الماسه می افته تو شیب زمین قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره میدونی چی می مونه؟ یه آدم...،یه دهــــــن بـــاز....،یه گـــــــردوی پـــــوک .... و یه دنیـــــا حســـــــرت..!

دل است دیگریا شور میزندیا تنگ میشودیا میشکنداخر هم مهر سنگ بودن میخورد روی پیشانیش ...

رفتــم گفتـم : از "خـــــیرش" مـی گــذرم..... شنیـدم کـه زیــر لب گُفـت: از"شــــــرش" خــلاص شـدم!!!

وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک” به من چه “پاسخ میگیری…”به کسی چه”که چقدرتنهايي.........

شمرده بودم پنج سیگار .. تا خانه ﮯ او راه بود .. حالا دیگر ،...

بزرگـترین خــطایــش ایــن بــود کــﮧ مــے پنداشـــت مـــن بـــراے همیشـــه «صـــبور» خـــواهــم مـــاند

خـُבایا مَنکـِـﮧ ازم بَر نمیاב ... وَلے توکـِـﮧ میتونے حالمو بهتَر کُنے... مگـِـﮧ نَـﮧ؟؟

بعضی وقت ها چیزی مینویسی فقط برای یک نفر ،امـــــــــــــــــا . . .دلت میگیرد وقتی یادت می افتد که هر کسی ممکن است بخواندجز آن یـــــــــــــــــک نفـــــــــــــــــر . . .

جـــــدا که شدیم… هر دو به یک احســـاس رسیدیم تو به “فراغـــــــــــت” من به “فراقــــــــــــت” یک حرف که مهم نیست….

آنــهــایی که به جــای فـریـــاد زدن ، سکوت می کننــد یک روز به جـای اینکه صبـــر کننــد در را بــاز می کننـد و می رونــد...

اینگونه که تو می روی خدا هم دست تکان می دهد من بیخود دل خوش کرده ام به این کاسه ی آب!

بَعضـــي اَشــکهــــا هَستَند بــــي دَليل بــــي بَهانـِـــه يــِـک دَفعــِــه اي نِصفـــــِـــــــ شَبــــي عـَـجيب، آدَم را آرام مـيکُنَند . . .

طاقت ندارم...... میخواهم از پشت با دستانم چشمهایت را بگیرم اما طاقت اسمهایی را که میگویی ندارم....

هیس...آرامتر باشید......عشقم کسی را در آغوش گرفته و خوابیده...

یه روز من بودم نفسش ولی بعد شدم عامل تنگی نفسش رفت سراغ یه نفس دیگه