نتایح جستجو

  1. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    بله . بنظرمن این مجموعه ها خیلیییییییی زیبا هستند. :smile: مخصوصا مجموعه کتاب های روایت فتح که شامل نیمه ی پنهان ماه ، اینک شوکران ، دوره ی درهای بسته و... هستند.
  2. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    کارت دعوت عروسی یک شهید رستم رفیعیان ، از بچه های مسجد سیاهپوشان دزفول ، درست در همان سالی متولد شد که امامش پرچم قیام برافراشت و ۲۰ سال بعد ، به نام نامی امامش ، با همسرخویش پیمان وفا بست و ده ماه پس از آن ، طی عملیات خیبر ، پیمان خود با حضرت روح الله را به خون خویش امضا کرد و در حجله ی شهادت...
  3. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    تشكر از خدا ميلاد پيامبر مهريه را معين كردند.همان روز هم با حضور فاميل يك مراسم عقد ساده برگزار كرديم. صيغه را خواندند رفتيم با هم صحبت كنيم؛ديدم دنبال چيزي ميگردد؛ گفت:اينجا يك مهر هست؟ پرسيدم مهر براي چه؟مگه نماز نخوندي؟! گفت:حالا تو يه مهر بده. گفتم تا نگي براي چي ميخواي نميدم! ميخواست نماز...
  4. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    * گفتم من فقط دوست دارم مهریه ام یک جلد قرآن باشه، گفت: نه، یک جلد قرآن نمیشه. یک جلد قرآن با یک دوره کتابهای شهید مطهری. * همه را دعوت کرده بود مسجد. از سپاه کرمان هم آمده بودند. دعای کمیل که تمام شد عاقد توی جمعیت دنبالم گشت. تازه فهمیدند مراسم عقد حاج یونس است. راوی: همسر شهید حاج یونس زنگی...
  5. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    هديه امام خميني سفره عقدمان با تمامي سفره ها فرق داشت؛به جاي آينه شمعدان تفسير الميزان را دور تا دور سفره عقدمان چيده بوديم! بركتي كه اين تفسير به زندگيمان ميداد مي ارزيد به هزاران شگوني آينه و شمعدان! براي مراسم برنج اعلا خريديم ولي فتح الله گفت : وقتي مردم در اين حال ندارند چگونه شب عروسيم...
  6. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    با وضو اول حسن خودش را معرفي كرد و بعد مسائل كلي مطرح شد و ايشان تمام تاكيدشان روي مسائل اخلاقي بود. يادم نميرود قبل از اينكه وارد جلسه شوم وضو گرفتم و دو ركعت نماز خواندم گفتم:خدايا خودت از نيت من باخبري هر طور خودت صلاح ميداني اين كار را به سرانجام برسان! بعدها در دست نوشته هاي او هم خواندم...
  7. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    همرنگي كارها من وحميد به كمترين چيزها راضي بوديم به همين خاطر بود كه خريدمان از يك دست آينه شمعدان و حلقه ازدواج فراتر نرفت! براي مراسم پيشنهاداتي شد كه ايشان مخالفت كرد و گفت:چه كسي را گول ميزنيم خودمان يا ديگران را؟ اگر قرارمان اينست كه مجلسمان اينطور باشد چرا خريدمان را اينقدر ساده گرفتيم...
  8. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    مهريه من و او مهريه من و او مخالفت خانواده ام وقتي علني شد كه از تصميمم براي ازدواج با يك جانباز قطع نخاعي باخبر شدند! روي اين حساب مهريه ام را بالا گرفتند تا شايد اين ازدواج سر نگيرد! ولي من كه خير دنيا و آخرت را نشانه گرفته بودم بدون هيچ مخالفتي مهريه تعيين شده را با حسين در ميان گذاشتم كه...
  9. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    جهيزيه نقدي جهيزيه نقدي پدر ارتشي بود و ميدانست كه زندگيمان خانه بدوشي است و وسايلمان در نقل و مكان كردن از بين ميرود؛براي اينكه جهيزيه ام را كامل داده باشد و خرج تجملات هم نكرد باشد،پول جهيريه را نقدا داد دستم. كمك خرج رندگيمان هم شد. فقط يك چمدان گرفتم چهارده تومان كه به اندازه لباسهايم...
  10. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    ساده ترين خانه شروع رندگيمان ساده بود و در عين حال باصفا. نمي شد گفت خانه!دو تا اتاق اجاره كرده بوديم كه نه آشبزخانه داشت نه حمام! كنار يكي از اتاقها يك تو رفتگي بود كه حسن برايش دوش گذاشته بود و شده بود حمام! زير پله هم يك سكوي آجري بود كه چراغ سه فيتله خوراك پزيمان را گذاشته بوديم آنجا و شده...
  11. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    از تبار يوسف از تبار يوسف از تبار يوسف هم خوش تيپ بود و هم زيبا و هم درسخوان؛اينجور افراد هم توي كلاس بهتر شناخته ميشوند. نفهميدن درس،كمك براي نوشتن پايان نامه و يا گرفتن جزوهاي درسي،بهانه اي بود تا دخترهاي كلاس براي همكلام شدن با او انتخاب كنند، پاپيچش مي شدند ولي محلشان نمي گذاشت؛سرش به كار...
  12. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    نماز جماعت در عروسي نماز جماعت در عروسي نماز جماعت در عروسي شنيده بودم نماز اول وقت برايش اهميت دارد،ولي فكر نمي كردم اينقدر مصمم باشد! صداي اذان بلند شد همه را بلند كرد انگار نه انگار عروسي است،آن هم عروسي خودش يكي را فرستاد جلو بقيه هم پشت سرش ،نماز جماعتي شد بياد ماندني!! شهيد محمد علي...
  13. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    تابع رهبري تابع رهبري تابع رهبري ديپلم تاره گرفته بودم كه آمدند خواستگاري،شرطها و معيارهايمان را گفتيم اما هر كدام با يك محور اصلي،شرط اصلي من ماندنش در سپاه بود،آن هم نه بصورت مقطي!! او هم شرط كرد كه بايد به حضرت امام اعتقاد داشته باشي و مطيع بي چون و چراي رهبري باشي!! البته اين از شرطهاي...
  14. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    سنگ تمام يك آينه كوچك خريديم،يك حلقه هزار توماني و يك انگشتر سه هزار توماني به اصرار مادرشان،و سراغ چيز ديگري نرفتيم و اين شد خريد من! اما ناصر هر كاري كرديم نيامد گفت:من خريدي ندارم كت و شلوار كه هيچ وقت نمي پوشم. حلقه كه دستم نمي كنم پس ديگر خريدي نداريم!!! ولي ما دست بردار نبوديم،با برادرم...
  15. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    حرام است حرام! حرام است حرام! حرام است حرام! نگذاشت تالار بگيريم،ما هم تمام مجالس را در منزل گرفتيم. خانمها دور تا دور نشسته بودند و طبق رسم داماد بايد مي آمد كنار عروس مي نشست تا هداياي خانواده ها تقديمشان شود. گفتم:مادرجان!عروسي است همه منتظر هستند چرا نمي آيي؟اگر نيايي فكر ميكنند عيبي...
  16. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    يك سكه،يك قرآن يك سكه،يك قرآن يك سكه،يك قرآن مهريه ما يك جلد كلام الله مجيد بود و يك سكه طلا. سكه را بعد عقد بخشيدم اما آن يك جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خريد و صفحه اولش اينطور نوشت: اميدم به اينست كه اين كتاب اساس حركت مشترك ما باشد و نه چيز ديگر،كه همه چيز فنا پذير است جز اين كتاب. حالا...
  17. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    الگو باشيم الگو باشيم الگو باشيم كارمان برعكس شده بود بجاي اينكه خانواده داماد براي پايين آوردن مهريه چانه زني كنند براي بالا آوردنش اصرار ميكردند!!! از آنها اصرار از دكتر انكار!! چون ايشان اصلا مصائل مالي را عامل اساسي نمي دانستند،وقتي از حسن خلق و ديانت داماد اطمينان پيدا ميكردند بقيه مسائل...
  18. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    فقط لباس زمان ما هم مثل هميشه رسم و رسوم ازدواج زياد بود و تجملات بيداد ميكرد. ولي ما از همان اول ساده شروع كرديم،خريدمان يك بلوز و دامن براي من بود و يك كت وشلوار براي مرتضي. چيز ديگري لازم نمي دانستيم! به حرف و حديثها و رسم و رسوم هم كاري نداشتيم،خودمان براي زندگيمان تصميم مي گرفتيم همين ها...
  19. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    عزت نفس عزت نفس عزت نفس خريد طلا و جواهر براي عروس مثل هميشه رسم بود ولي اينها با وضع مالي يك معلم ساده جور در نمي آمد! از طرفي هم عزت نفسش اجازه نمیداد جوري مطرح كند كه اثر بدي داشته باشد يا باعث ناراحتي شود. ضروريات را ميخريد به طلا و جواهر كه ميرسيديم مي گفت: اينها را بايد سر فرصت مناسب با...
  20. boloorchian67

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    شرط عروسي شرط عروسي شرط عروسي لباس من و خانومم ساده باشد به هيچ عنوان سر و صدا راه نيفته ماشين هم گل كاري نشه اينها شرطهاي مجلس عروسيش بود. ميگفت:رفقام شهيد شدند،اصلا نمي توانم بخودم اجازه دهم مجلس سرور و شادي راه بيندازم!!! حتي نگذاشت بوق بزنيم.گفت:اگر بوق بزنيد پياده ميشوم!!! شهيد احمد...
بالا