.
نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ، از آروزی بهتو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها و از اینکه نمیدانم داشتنت رو عاشقانه اشکبریزم یا دوریت را …
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی و گفتی زیر لب اشک شوق بریزمن به کنارت آمده ام برای همیشه !