من اگر اشک به دادم نرسد ميشکنم
اگر از ياد تو يادي نکنم ميشکنم
بر لب کلبه ي محصور وجود من
اگر در اين خلوت خاموش سکوت
اگر از ياد تو يادي نکنم ميشکنم
اگر از حجر تو آهي نکشم
تک و تنها به خدا ميشکنم ميشکنم
کسی پرسید از حالم
کمی ابری ولی بارن نمی بارم ...
چرا ؟ ... هرگز نمیدانم
فضا تنگ است در سینه
غمی سنگین و پژمرده
مرا در خود فرو برده
من از پژواک بیزارم ...
صدایی مرده در گوشم
صدایِ تلخِ یک تکرار
کسی آرام پا برداشت ...
کسی از کوچه می کوچید ...
صدای تلخ یک تکرار
مرا آرام می کوبید .......
نمی دونم چرا هر وقت من هستم تو نیستی:crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying::crying: