چنان ریختم که باد ریختنم را احساس نکرد.چنان سوختم که آتش صفحه های پر شده ام را در خود فرو برد.چنان شکستم که چهار دیواری کوچک زندگی ام شکایتی نکرد.
تو همچون شيطانكي كه تيركمان بازي ميكند بار شيشه مرا در پيچ تاب راه نشانه رفتي
من زندگیم را به تو وتو را به تجربه ای ناتمام باختم.من مرگ را چشیده ام...