پسر ببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
جرالدین دخترم، از تو دورم، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. اما تو کجایی؟ در پاریس روی صحنه ی تئاتر پر شکوه شانزه لیزه... این را می دانم و چنان است که در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پر شکوه، نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار...