بچه که بودم...
یه روز مهمون داشتیم و مامان 5 تا پیاز حسابی بزرگو پوست کنده بود واسه کتلت.
رفتم دیدم گشنمه 3تاشونو بردم اتاقمو یکیو تموم نکرده با اشک و گریه مامانی پیدام کرد.
3یا4 باری برق منو گرفت....
بسیار کنجکاو و بازیگوش...
یه بار هوس کردم گلوله های نفتالینو بوخورم بعدش دیگه بابا اومد...