یاد تابستونای بچگی با طعم خاله بازی با دختر همسایه روبه رویی بخیرچقده ذوق داشدیم یه فرش کوچولو از مامانامون بگیریم پهن کنیم تو راهرو بین خونه هامون چقد مامانامونو زور کردیم ک از معجونایی ک درست میکردیم بخورن یه بارشو یادمه با پوست گوجه و هسته هندونه و دستمال کاغذی خیس شده با ته مونده آب میوه مون...