نتایح جستجو

  1. E

    عشخمممممممممممممممممممم کجایی؟

    عشخمممممممممممممممممممم کجایی؟
  2. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    من نوای چنگ بودم در شبستان ها من شرار عشق بودم ، سینه ها جایم مسجد و می خانهء این دیر ویرانه پر خروش از ضربه های روشن پایم من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ من سلام مهر بودم بر لبان جام من شراب بوسه بودم در شب مستی من سراپا عشق بودم ، کام بودم ، کام
  3. E

    من نوای چنگ بودم در شبستان ها من شرار عشق بودم ، سینه ها جایم مسجد و می خانهء این دیر ویرانه پر...

    من نوای چنگ بودم در شبستان ها من شرار عشق بودم ، سینه ها جایم مسجد و می خانهء این دیر ویرانه پر خروش از ضربه های روشن پایم من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ من سلام مهر بودم بر لبان جام من شراب بوسه بودم در شب مستی من سراپا عشق بودم ، کام بودم ، کام
  4. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    و این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین و یأس ساده و غمناک آسمان و ناتوانی این دست های سیمانی زمان گذشت زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت امروز روز اول دی ماه است من راز فصل ها را می دانم و حرف لحظه ها را می فهمم نجات دهنده در گور خفته است و خاک ، خاک...
  5. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    من به تو خندیدم چون که می دانستم تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه پدر پیر من است من به تو خندیدم تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک...
  6. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    به یاد یاری خوشا قطره اشکی به سوز عشقی خوشا زندگانی همیشه خدایا محبت دل ها به دل ها بماند به سان دل ما که لیلی و مجنون فسانه شوند حکایت ما جاودانه شود
  7. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    چه احساس غریبی ، خوار بودن به یادش تا سحر ،بیدار بودن گهی نالم ازاین رنج جدائی نگاهم بر ره و بیمار بودن پریشانم زین عشق جگر سوز چنین در حسرت دیدار بودن گهی فریاد بر ارم از ته دل شود روزی ؟ کنار یار بودن
  8. E

    [IMG]

    [IMG]
  9. E

    [IMG]

    [IMG]
  10. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دل بی روح جنس آهنت را دوست دارم خطوط در هم پیراهنت را دوست دارم نگاه با هم بیگانه ات را دوست دارم غرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم تن سوزان مثل آتشت را دوست دارم بهاری و من آن عطر خوشت را دوست دارم به هر لحظه کنارم بودنت را دوست دارم تماشایی تو هستی دیدنت را دوست دارم دوست دارم ... دوست...
  11. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    برای تو می نویسم برای تو ای نخستین! برای تو که... ... نمی توانم! انگار پیش نگاهت چه نزدیک باشد و چه دور... انگار کم می آورم! انگار... نمی توانم!
  12. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی كه مرا با تو ندید رشته ای جنس همان رشته كه بر گردن توست چه سروقت مرا هم به سر وعده كشید به كف و ماسه كه نایابترین مرجان ها تپش تبزده نبض مرا می فهمید آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد مثل خورشید كه خود را به دل من بخشید ما به...
  13. E

    معماری با مصالحی از جنس دل

    گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض تا بیاید از راه ، از خم پیچک نیلوفرها روی موهای سرت بنشیند یا که از قطره آب کف دستت بخورد گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است
بالا