من زنم!
بی هیچ آلایشی ،بی هیچ آرایشی
او خواست که من زن باشم و به دوش بکشم بار تو را که مردی.
و به رویت نیاورم که از تو قوی ترم.
من زنم! من ناقص العقلم! با همین عقل ناقصم از چه ورطه هایی که نجاتت ندادم .
و تو….عقلت کاملتر از من بود.
من زنم!یاد گرفتم عاشق باشم و همیشه متهم به هرزگی شوم.
حال آنکه...
آهسته تر بیا
غوغا نکن که دلم
با شور دردناک نفس های گرم تو
بی تاب می شود
وقتی تو می رسی
آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو
وقتی تو می رسی
من، به تمام آنچه دوست دارمش
می رسم…!
گفتی برو قدری عقب تر بایست
آن قدر عقب که نه دستهایم به دستهایت برسد
و نه نگاهم به نگاهت …
بیا …
این هم قدری عقب تر
آن قدر که نه دست هایت به دستهایم برسد و نه
نگاهت به نگاهم …
حالا بگو
با هجوم این همه تنهایی چه میکنی ؟
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد ..!