نتایح جستجو

من کلی حرف داشتم که بگم ولی همشون ارسال نشد حالشم ندارم دوباره تایپ کنم ولی قسمت این بود زده نشن چون احتمالا اخراج میشدم

کنار سيب و رازقي ، نشسته عطر عاشقي من از تبار خستگي ، بيخبر از دل بستگي عاشقم ابر شدم ، صدا شدي شاه شدم ،گدا شدي شعر شدم ، قلم شدي عشق شدم ، تو غم شدي ليلاي من درياي من آسوده در روياي من اين لحظه در هواي تو گم شده در صداي تو من عاشقم مجنون تو گم گشته در بارون تو کنار هر ستاره اي نشسته...

کنار سيب و رازقي ، نشسته عطر عاشقي من از تبار خستگي ، بيخبر از دل بستگي عاشقم ابر شدم ، صدا شدي شاه شدم ،گدا شدي شعر شدم ، قلم شدي عشق شدم ، تو غم شدي ليلاي من درياي من آسوده در روياي من اين لحظه در هواي تو گم شده در صداي تو من عاشقم مجنون تو گم گشته در بارون تو کنار هر ستاره اي نشسته...

سلام شرمنده من دیر جوابتون رو دادم.... نه اتفاقن خیلی ناز نوشتید و من نوشته های شما را ستایش می کنم ... اگر حتی حرف هم نزنی .... سکوتت را میپرستم

بازم دلم گرفته گریه ام اختیاری نیست گریه ام اختیاری نیست آخه جز گریه من و کاری نیست یه عمر از محبت بی نصیبم ای خدا من غریبم ای خدا چرا جز گریه من و کاری نیست اگه عشق همین , اگه زندگی اینه نمی خوام چشمام دنیا رو ببینه

بازم دلم گرفته گریه ام اختیاری نیست گریه ام اختیاری نیست آخه جز گریه من و کاری نیست یه عمر از محبت بی نصیبم ای خدا من غریبم ای خدا چرا جز گریه من و کاری نیست اگه عشق همین , اگه زندگی اینه نمی خوام چشمام دنیا رو ببینه

حقیقت انسان به آنچه که اظهار می کند ،نیست. بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است. بنابر این اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته های او گوش بسپار.

آرزو می کنم مثل بهار باشی سبزو شاداب و با طراوت ای دوست. دلت به پهنای آسمان آبی با صفا باشد و صادق. به وسعت اقیانوسهای عالم لبریز از عشق یکتا پرستی باشد و مجنون کسی که آفرید هستی را به وسعت عشق. آرزو می کنم همچو باران رحمت باشی و عطوفت،بر دلهای خسته و نا امید. دلم برایت آرزو می کند که...

عشق را در چشمهایت دیده ام در شمیم روح زایت دیده ام درپگاه آخرین دیدار تو گریه را دربغض نایت دیدهام درمیان کوچه های بی کسی من همیشه جای پایت دیده ام ای غریب آشنای شهر غم غربتت را درصدایت دیده ام دوریت را شعر هم درمان نکرد اشک را درنامه هایت دیده ام دردرونم شعله های آتش است تا دوچشم...

و این خداون است که مهربان است و این حقیقت های نا مهربانانه را خلق میکن؟! لابد حکمت دارد؟! آره؟

و براز می نگارم زندگی حسی است فانی

منم دلتنگیم را جدیدنا با یه آبجو تقسیم میکنم و این نیست رسم ..... باز دارم بیربط می نویسم این بزرگترین دلیل بر دل تنگیم می باشد

شاید زندگی تهمانده عشق باشد؟؟؟ یا عشق تهمانده زندگی؟؟؟ ولی میدانم زندگی زیبا نیست

خیلی قلم گیرایی داری... من از طرز نوشتنتان خوشم میاد من هم با وجود انکه مطالب را مربوط به خودم می نویسم ولی دوست دارم اثر بخشد بر نگاهت و تفکرت ... می خواستم مکانی برای دلتنگی نباشد ولی افسوس که دنیا خود مان و دلیلی تام بر دلتنگی من و شماست ... کاش دنیایی نبود جز دنییایه اهوراییم

خیلی قشنگ نوشته ای .... هیچ نگو.... سکوتت را میپرستم ........ کافرم کن

ممنون که ..... کاش میشد همانگونه که می گید می پنداشتم.... خدایم را شاکرم برای داشتنه رفیقی همچون شما...

می‌اندیشی که تو تردیدی اما تو تنها دلیلی تو خورشید رخشانی هستی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم سپیده که سر بزند در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم...

و باز خواهم پرستید سوالت را و خواهم ستود نگاه غم الودت را نوشتنت را و ...... مکانی برای دل تنگی وجود ندارد چون جایی برای شادی نمی بینم پس دنیایم کلا مکانیست برای دلتنگی... سیاست واژه ای آشنا ولی بی معنی... دنیا سرابی زیبا و تهی از...... کاش می دونستم می خوام چی بگم ولی نمیشه بگم... می خوام...

شاید واقعا زندگی همان خیابان دراز باشد یا لبخند بی معنی ولی خیلی سختی کشیدم که این زندگی رو ساختم ... ولی وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دیدم چیزی نه ساخته ام بلکه فقط باخته ام... بیاید خودمان رو گول نزنیم زندگی زیبا نیست .. عشق باقی نیست .. آخره دنیا هم فانیست..

سلام ممنون که شما جزو بهترین کامنت گذار های زندگی چیست ؟ هستید شاید واقعا زندگی همان خیابان دراز باشد یا لبخند بی معنی ولی خیلی سختی کشیدم که این زندگی رو ساختم ... ولی وقتی پشت سرم رو نگاه کردم دیدم چیزی نه ساخته ام بلکه فقط باخته ام...