قلبم صدايت مي زند ، بشنو تو آواي دلم
با شعر خواهم گويمت بانگ تمناي دلم
اين دل فداي عشق توست وز شوق تو مي آرمد
گر دوست تر مي داري اش، مشکن تو ميناي دلم
سر بر درون خاک غم، افتاده بود او گوشهاي
محزون و غمگين و ملول ، افسرده بود شيدا دلم
تا آمدي و قطرهاي مهر و محبت دادي اش
سر برآورد از گل و چون...