شاید آن روز که سهراب نوشت :
قایقی خواهم ساخت ؛
خبر از بی کسی سرو و سپیدار نداشت ! ....
تک درختی مانده ، به سحرگاه سکوت .....
کو درختی که بسازم قایق ؟
...کو سپیدار بلند ؟
سرو آزاده کجاست ؟
همه لب تشنه ی مِهر....
همه پابوس عزا .....
همه در هِجر بهار....
همه در فرقت یار .....
درکف دست بیاور آبی...