در اين شبهاي دلتنگي که غم با من هم آغوشه
به جز اندوه و تنهايي کسي با من نمي جوشه
کسي حالم نمي پرسه کسي دردم نمي دونه
نه هم درد و هم آوايي با من يک دل نمي خونه
از اين سرگشتگي بيزارم و بيزار
ولي راه فراري نيست از اين ديوار
براي اين لب تشنه دريغا قطره آبي بود
براي خسته چشم من دريغا جاي خوابي بود
در...