میخام یه واقعیتیرو بگم از زبان یه زنه بیوه ای که تو یه حادثه همسرشو از دست داد گفتم تو گفتگو آزاد بذارم که چون طرفدارش بیشتره .....
شبی از مهمانی بر میگشتیم منو سعید همیشه با موتور جا به جا میشودیم همه جا....
همیشه هم کلا کاسکتو سعید میذاشت من نمیتونستم بذارم اذیتم میکرد....
واسه همین همیشه یه...