شعری از نیمای بزرگ
شعری از نیمای بزرگ
* قایق *
من چهره ام گرفته.
من قایقم نشسته به خشکی.
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد میزنم:
" وامانده در عذابم انداخته است
در راه پرمخافت این ساحل خراب
و فاصله است اب
امدادی ای رفیقان با من. "
گل کرده است پوزخندشان اما
بر من ,
بر...