من توی دبیرستان از اون بچه خرخوونای عشق درس بودم....
آرزوم دانشگاه بود.....
اما وقتی دانشگاه قبول شدم... با اولین نگاه از همه چی بیزار شدم... اصلا اون چیزی که تصورشو می کردم نبود.... و بدتر اینکه علمی نبود..... اکثر بچه ها سرگردون بودن.....
دانشگاه واسم یه قصر زیبا بود... اما همش روی سرم خراب...