امروز مامانم یه تابلو خریده بود،همش میومد میگفت این تابلو قیمتی هستش،مواظب باش،خوشگله،ولی میخوام بذارمش توی اتاق تو.
میخواست هدیه بده به یه دوستاش.
داشتم اتاقم رو مرتب میکردم تابلو کنار تخت بودش،داشتم با توپ های بولینگ کنارش فوتبال بازی میکردم!:D
یه دفعه خورد توی شیشه ی تابلو و شکست!خطر!
مامانم...