نتایح جستجو

  1. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  2. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  3. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  4. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  5. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  6. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  7. shahryar14

    ممنونم شما لطف داری عزیز:gol:

    ممنونم شما لطف داری عزیز:gol:
  8. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  9. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  10. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  11. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  12. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  13. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  14. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
  15. shahryar14

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا...

    حکایت عبرت آموز: میرزا پول را داد دست سبزی فروش، سبزی فروش حرف همیشگی اش را تکرار کرد: - آقا شما با این سن و سالتون نباید بیاید خرید، شما بزرگ مائید، امر بفرمائید خودم براتون میارم ... میرزا جواد تهرانی مثل همیشه تبسم کرد. راه افتاد سمت خانه. آرام و آهسته و با کمک عصا. کمی قدش خمیده شده...
بالا