... نه سفر نه اینجا موندن نه سکوت نه از تو خوندن نه بهار نه رنگ پاییز واسه قلبی که سوزوندن مرهمی نیست اگه هست روزای کهنه ست روزایی که واسه من صد سال مردست قصه ای که من وتو
با عشق نوشتیم صفحه آخرشو خالی گذاشتیم با چه بی رحمی زمونه اونو تاکرد هر چی غم داشت توی اون یک صفحه جا کرد...