زن به محض ورود شوهرش به طرف او رفت و گفت: عزیزم نمیدونی واسه جشن تولدت چی خریدم!!!
مرد تشکر کرد و گفت: حالا بگو ببینم چی خریدی؟
زن گفت : صبر کن برم بپوشم و بیام!!!!!
******
از این کادوها واسه آقاتون بخر
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را
فقط می خواستند این ها،...
آسمان با وسعتش تقديم تو
رقص ماهي هاي دريا مال تو
هرچه دارم از تو دارم مهربان
زندگيم امروز و فردا مال تو(گه گاهی زندگیمو به خودم قرض بده باشه)
تولدت مبارك
دیگه به من زنگ نزن
حالا شناختمت
من نمیتونم دیگه با تو باشم
ازت بدم میاد
بی لیاقت
خداحافظ
“این آخرین جمله ای بود که همسایمون به شوهرش گفت”
میخاستم تو ام در جریان باشی عزیزم !
اولین جلسه ی کلاس بود، استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه اینکه روز تولدم بارون میومده ! برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده
تو تاکسی بودیم، بعد راننده هه اومد از یه فرعی تو اصلی بپیچه به راست، از 5 نفر آدم تو ماشین 4 نفر سمت چپو نگاه کردن که ببینن ماشین میاد یا نه. تنها کسی که نگاه نکرد راننده بود