نتایح جستجو

یه آغوش هایی هست که به آدم انرژی میده ... یه نگاه هایی هست که به آدم جرات میده ... یه لبخند هایی هست که به آدم قدرت زندگی میده

هیجانیست. . . ایـنکـه میـان دسـتـانت لحظه ای چـشم هـایـم را بـبـندم . . . . و دنـیـا بـه سکـوت صدای نفس هایت فرو رود! ! نمیدانی. . . هیجانیست...

مرا بگیر در احاطه بازوانت تا از آن ـ من شود تمام ـ امنیت ـ دنیا...! A

گاهی ... حضور یه نفر بهت احساس امنیت و آرامش میده احساس زنده بودن و مهم بودن .... گاهی بدون اینکه چیزی بگی میفهمه حالتو ، درکت میکنه اونوقتکه دلت میخواد محکم بغلش کنی و بهش بگی: دوستت دارم و بخاطر همه چیز ممنون .

:cry:

دختر است دیگر... گاهی دلش می خواد بهانه های الکی بگیرد به هوای آغوش تو شانه های تو... که بعد تــوآرام خیلی آرام در گوشش زمزمه کنی: ببین من عاشقتم...

منـــم.. قیــد همـرو بخاطـرِ تـو زدمــ که دیـگه دل به کسی جـز تـــو نــدمــــــــ اینو بـدون عاشـق تو منـــــــمـــــ......

گاهی یه خنده روز یه ادم از بدتر به بد تبدیل می کنه گاهی از بد به خوب گاهی از خوب به خوبتر گاهی ادمایی هستن که شادت می کنن با یه نوشته با یه عکس ... و تو می خندی و توی سطح بهتر از زندگی قرار می گیری اون ادم بچه درونت بیدار می کنه و تو با خودت فکر می کنی اونا چقدر نزدیکن به دیروز و چقدر...

בلـَ ــمــ رُمـآטּِ عاشقانهـ میخــواهـَـב که تـــ ـو آن پسرکِ بالـآ بلــ ـنـב ِ سینهـ ستـَ ـبرَش بـآشے و مَـ ـن دخــ ـترکے سر بـه هـَـ ـوا کــ ه با تمـآمـِ سر بـه هــ ـوا بودטּ ـهایـَش به راه آورב تـــو و دلــَ ـت را

آنقــــدر، فريـــاد هايــــم را، سکــــوت کرده ام، که اگـــــر، به چشمـــانم بنگريد، کـــــر ميشويد.....!

همیشه همان راه همیشه همان نگاه من چه شکیبایم در چشم به راهی تو چه شکیبایی در "نیامدن"...

کاغذي به اشک گفت: قطره قطرهات طلاست يک کم از طلاي خود حراج ميکني؟ عاشقم ! با من ازدواج ميکني؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمالِ کاغذي! تو چقدر سادهاي خوش خيال کاغذي! توي ازدواج ما تو مچاله ميشوي چرک ميشوي و تکهاي زباله ميشوي پس برو و بيخيال باش عاشقي کجاست! تو فقط دستمال...

قله ی قـــاف که سهـــل است، من قـــله ی کــاف و لام و مــیم و نــــون و واو را هم بخـاطرت فـــــتح می کنم ... اما تو با تمـــام مــــردانه گی ات، مـــرد باش ! اگر سـراغ نگاهت را گرفتنــــد، بگــو که واگــذار شده...!

غبطه میخورم بر خورشید ... که چگونه بی پروا ، هر صبح ، بوسه میزند بر زمین ... کاش خورشیدی بودم ... بی پروا ، هر صبح ، با تــــو ...

یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا بین آدمهایے، که همه سرد و غریبند با تو تک و تنها، به تو مے اندیشد و کمے، دلش از دورے تو دلگیر است ... مهربانم ، اے خوب! یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ، به رهت دوخته بر در مانده و شب و روز دعایش اینست؛ زیر این سقف بلند، هر کجایے هستے ، به...

آغوش تو ترس هاے مرا مے بلعد آغوش تو یعنے من خوبم بلند نشوے بروے یک وقت! بغلم کن .. من از بازگشتِ بے هواے ترس ها مے ترسم

تو کیستی که سفر کردن از هوایت را نمیتوانم... حتی با بالهای خیال...!!!؟A

خدای من خداییست که اگر سرش فریاد کشیدم به جای اینکه با مشت به دهانم بزند با انگشتان مهربانش نوازشم می کند و می گوید میدانم جز من کسی نداری...

خــوب ِ مــن . همین جا درون شعرهایم بمان . تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد . به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛ . من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها . شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان . تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم . . . . . . . .