وطن پرنده پـَــر در خون
وطن شكفته گـل در خون
وطن فلات شهيد و شب
وطن پا تا به سر خــون
وطن تـــرانه زنــداني وطن قصيده ويــراني
ستارهها اعداميان ظلمت
به خاك اگرچه ميريزند
سحر دوباره بر ميخيزند
بخوان كه دوباره بخواند اين عشيره زنداني گل سرود شكستن را
بگو كه به خون بسرايد اين قبيــله...