هنگام گلوله باران وحشيانه نولون, ناپلئون جوان مثل يک ني در باد مي لرزيد.سربازي او را به اين حال ديد, به هم قطارانش گفت: نگاهش کنيد, دارد از ترس مي ميرد.
ناپلئون پاسخ داد: بله, مي ترسم. اما به جنگيدن ادامه مي دهم. اگر نصف من مي ترسيديد, مدت ها پيش فرار کرده بوديد.
استاد مي گويد: ترس نشان ترسو...