روز بعد مصادف با سیزده بدر بود،طبق قرار قبلی با عمو به فشم رفتیم به خاطر رنجشی که از پیام داشتم دعوتش نکردم و به مامان گفتم:
-اون با دوستاش قرار داره.
وقتی به فشم جلوی باغ رسیدیم ماشین عمو سعیئ و افشین جلوی در بود.با تعجب پرسیدم:مگه اونا هم اومدن؟چه بی خبر.
مامان-دیشب وقتی شما بیرون بیودین نازی...