ساعت به وقت منطق!
در سالن خیال،روی بالشت خیال دراز میکشم
دست چپم را به پیشانی افکارم تکیه می دهم
و چشمان دعایم را بر هم میفشارم
به سرزمین خدا پا برهنه می روم
"مکث"
زمینش همیشه گرم است
تن پوش سپید و بلند دلم را به تن
شال آبی ارغوانی نفس را به سر
قدم می زنم...
نسیم نوازش مهر خدا صورتم را دست...