حکايت ماست اين:
گورکنان ايستاده اند
خالی چشمانم را مويه بر جنازه ات انگاشته اند
مهيای ريختن خاک اند بر مزار آن چه به تعبيرشان دير زمانی ست به سوگواری نشسته ام
می گويم: نمرده.. اين جاست.. با من است.. کنار همين روزها و شب هام
می گويند: و قوم مرده پرستی که مائيم!
به سوگ نشستن و جامه دراندن بر...