این روزها شاید بعضی ها چشمشان عفونت کرده باشد ولی خیلی ها نگاهشان عفونیست ،نگاهشان زخمیست ،زخمی چرکین که درد را بر تن دیگران میگذارد و کوری را برای صاحبش به ارمغان میآورد
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...
ازباغ میبرند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تورا ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب چشن میروی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
اب طلب نکرده همیشه مراد نیست...