بي تاب نشسته است شكوفا شدنت را
پيراهني از من كه بپوشد بدنت را
اي سيب ترين ميوه! شبي وسوسه ام كن
تا دست به چيدن ببرم باغ تنت را
عاشق شدن شير به چشمان غزالي
آشفته كند بيشه و دشت و دمنت را
آن گونه كه صد قاصدك مست به قصد-
صد بوسه به اندام بهاري زدنت را-
گمراه تو باشند و نيابند در آخر
با شوق رسيدن به...