شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...! چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه .. این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!!!
تا تولدی دوباره راهی نیست:
گاه تنها به فاصله یک آه بین دو سکوت.
گاه به اندازه گره خوردن دو نگاه، به هم.
یا که به تقدیر دراز کشیدن دو واژه، در کنار هم.
یا شاید تنها به اندازه یک خیال کودکانه،
لا به لای دفتر نقاشی.
تا تولدی دوباره راهی نیست:
گاه تنها به فاصله یک آه بین دو سکوت.
گاه به اندازه گره خوردن دو نگاه، به هم.
یا که به تقدیر دراز کشیدن دو واژه، در کنار هم.
یا شاید تنها به اندازه یک خیال کودکانه،
لا به لای دفتر نقاشی.
نمی دانم چرا امشب پلک دلم مدام می پرد
می دانم تو از سفر بیایی،
شعرم ذوق می کند
دل بنفشه غنج می رود
خواب باغچه تعبیر می شود
و ماه،
تاصبح در آسمان جشن می گیرد.